سوال: با سلام، سوالی در مورد دین و عقل داشتم ، اینکه عقل چه ارتباطی با دین دارد؟ آیا دین عقل را نفی می کند؟ لطفا اگر امکان دارد این نکته را در دین اسلام و مسیحیت مقایسه کنید.
پاسخ:
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.
برای پاسخ کامل به سوال شما ابتدا باید دین را تعریف کنیم. و سپس عقل را در بخشهای مختلف آن بررسی کنیم و در مجالی دیگر این مطلب را در دین مسیحیت نیز دنبال کنیم.
تعریف دین:
دین اسلام دو بخش دارد بخش اول حوزه ایمان است و بخش دوم حوزه عمل ( بخش اول را جهانبینی ، هستی شناسی، اصول عقاید و اصول دین ، و بخش دوم را فروع دین، احکام و ایدئولوژی نیز میگویند)
جهان بینی یا اصول عقاید: مربوط به هست ها و نیست ها میباشد. و علم کلام و فلسفه عهده دار این مسائل می باشد. در این حوزه بحث می شود که :
1-آیا خدا و خالقی برای جهان و انسان وجود دارد یا نه؟ ( مبدء )
2-آیا برای این جهان فرجام و سرانجامی هست ؟(معاد)
3-آیا از طرف خداوند برنامه ای توسط پیک مخصوص ایشان (پیامبر) برای انسان ابلاغ شده یا نه؟
ایدئولوژی یا احکام دین: این بخش مربوط به باید ها و نباید هاست. بحث در مورد برنامه ی هماهنگی در مورد رفتار و اعمال انسان است. و علم فقه وظیفه دارد این برنامه ی زندگی را طراحی کند.
حال به پاسخ جنابعالی می رسیم :
بخش اول یعنی جهان بینی و عقاید :
در دین اسلام شروع دین با عقل و تعقل است. بطوری که به تصریح همه ی مراجع و متخصصین علم فقه در ابتدای رساله های عملیه که بخش ایدئولوژی را عهده دار است آمده است که انسان باید در مورد اصول دین تحقیق کند و تقلید کردن در این خصوص جایز نیست. یعنی انسان باید وارد بخش علم کلام شود و بحثها و استدلال های آن را ملاحظه کند و در این بخش نقد و اشکال نه تنها جایز است بلکه بدان توصیه و تشویق شده است و انسان تا میتواند باید چراهای خود را مطرح کند و با ثماجت تمام دنبال جواب باشد و به نظر بنده دین اگر دین باشد باید بتواند تمام سوالات بشر را پاسخگو باشد و گرنه باید بساط خود را جمع کند.
با بیان دیگر اسلام پیامش به بشر این است که اول بفهم سپس ایمان بیاور اول بشناس و بعد از آن قبول کن وطبق آن زندگی کن.
اما بخش احکام دین:
احکام دین در حقیقت رابطه ی انسان را در سه بخش تنظیم می کند:
1- رابطه انسان با خودش. مثلا خودکشی حرام است.
2- رابطه انسان با مخلوقات دیگر (انسانها و حیوانات)
3- رابطه انسان با خالق خویش.
نمیتواند بین مخلوقات و هر چه در این جهان هست هیچ رابطه ای نباشد و
از آنجا که انسان و جهان را خداوند خلق نموده است و تنها اوست که از ماهیت و حقیقت انسان و موجودات دیگر و جهان هستی آگاهی کامل دارد پس تنها و تنها او میتواند رابطه ی درستی برای آنها تعریف نماید تا با این رابطه ی درست جهان هستی و انسان بسوی کمال و سعادت و کامیابی حقیقی و فرجامی نیکو در حرکت باشد. و انسان چون اطلاعی واقعی از حقیقت و ساخت جهان و مخلوقات دیگر ندارد نمی تواند رابطه ای درست جهت رسیدن به آن فرجام نیکو مشخص کند. بنابراین تمام مکاتبی که درصدد تعریف و تعیین این رابطه برآمده اند تلاشی بی فایده نموده اند. با این حساب باید هر آنچه از طرف خدا به عنوان وحی در خصوص اعمال و رفتار انسان رسیده است به طور کامل و بدون نقد و سوال اجرا گردد و نقش عقل در این حوزه فقط درک و فهم وحی و نیز مشخص کردن مصادیق و تطبیق برخی از آنها خواهد بود . پس به طور کلی پس از آنکه انسان با تعقل و تحقیق اصولی را در حوزه جهان بینی برگزید و بدان ایمان آورد دیگر در بخش احکام و ایدئولوژی به هرآنچه از قرآن و روایات رسیده است ایمان آورده و انحام دهد .
ادامه دارد...